گردو و کنجد

ساخت وبلاگ

چند وقتی بود نام کاربری و رمز عبورم رو فراموش کرده بودم. امروز که داشتم گوشی قبلیم رو چک می کردم خیلی اتفاقی پیداش کردم و تصمیم گرفتم باز بیام اینجا و یه چیزایی بنویسم

امروز بهارم پنج ماه و سه روزه هست. آها یادم نبود بگم اسم دختر عزیزم رو بهار گذاشتیم. بهار زندگی مامان و بابا...چی بهتر از این

الان هم که دارم این متن رو می نویسم با صدای بلند داره آواز می خونه و قاطی آوازهاش کلمه ی آقا و ماما هم هست :)))) 

خب انشالله از این به بعد بیشتر می نویسم

گردو و کنجد...
ما را در سایت گردو و کنجد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : caroosakekooki9 بازدید : 11 تاريخ : جمعه 24 فروردين 1397 ساعت: 3:33

همیشه هم از آدم هایی که زیادی غر می زدن هیچ خوشم نمی اومد هیچ وقت هم فکرش رو نمی کردم یه روزی خودم هم در این زمره قرار بگیرم! یک آن به خودم اومدم دیدم به جای این که سعی کنم با شرایط جدید خودم رو وفق بدم همه ش در حال غر زدن هستم...این شد که تصمیم گرفتم با وجود تنفری که از سیرابی دارم سیرابی بخورم که خدا رو شکر بی تاثیر هم نبود. حتی یک روز هم با دوستم به سینما رفتیم و سیانور رو دیدم. هیییی فیلمش بدک نبود! در کل داستان هایی که در متن تاریخ اتفاق می افتند رو دوست دارم اما این فیلم هم صحنه های شکنجه زیاد داشت هم کم و بیش سوتی ها و باگ هاش به نسبت زیاد بود و هم این که گریمشون رو هم زیاد نپسندیدم. بعد فیلم با خودم گفتم کاش یتیم خانه ی ایران رو دیده بودم! کتاب خوندن رو هم دوباره شروع کردم و حتی تصمیم گرفتم دوباره برم سراغ عروسک ها. حتی چند تایی هم سفارش کار گرفتم. خلاصه این که تصمیم گرفتم روال عادی زندگی رو از سر بگیرم :) + از دوستان عزیزی که توی پست قبل چه خصوصی و چه عمومی پیام دادند واقعا ممنونم. حرف هاتون تسکین خوبی بود برای اون روزهای سخت. ممنون که هستید گردو و کنجد...ادامه مطلب
ما را در سایت گردو و کنجد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : caroosakekooki9 بازدید : 17 تاريخ : سه شنبه 26 بهمن 1395 ساعت: 19:23

امروز خانم کوچولوی من وارد هفته ی پانزدهم شده. اما من همچنان تکون خوردن هاش رو اصلا احساس نمی کنم

دیگه این که کم کم دارم زشت می شم. همه می گن دماغم ورم کرده! اما من ناراحت نیستم...عجیبه

گردو و کنجد...
ما را در سایت گردو و کنجد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : caroosakekooki9 بازدید : 21 تاريخ : سه شنبه 26 بهمن 1395 ساعت: 19:23

دو هفته ای می شد که مامان و آبجی تهران بودند. روزهایی که جزو بهترین روزهای دوران بارداریم محسوب می شد. کلی برای خودمون و دخترک خرید کردیم و بیرون رفتیم. هر چند بعضی از روزها هوا حسابی آلوده بود و مجبور می شدیم خونه بمونیم یا با ماسک بریم بیرون و این سه چهار روز اخیر هم من حسابی سرما خورده بودم اما بازم خیلی خوب بود. مادر داشتن واقعا نعمت بزرگیه امیدوام خداوند سایه ی همه ی مادرها رو بالا سر بچه ها حفظ کنه و اونایی که رفتند هم روحشون شاد... فرد صبح زود مامان و آبجی پرواز دارند و برمی گردند شیراز و من از الان عین بچه های دو ساله عزا رفتم و تو رختخواب دارم یواشکی گریه می کنم. گاهی با خودم می گم عجب اشتباه بزرگی کردم که حاضر شدم دور از خانواده م زندگی کنم. امیدوارم سلامت باشند این روزها هم می گذرند...مثل همه ی روزهای غمگینی که گذشتند گردو و کنجد...ادامه مطلب
ما را در سایت گردو و کنجد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : caroosakekooki9 بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 26 بهمن 1395 ساعت: 19:23

امروز به نحوی روز رکورد زدن من بود. رکورد چهار بار بالا آوردن(گلاب به روتون) در طول روز. رکورد حال به هم زنی هست ولی در توان من فعلا همینه

اگه بخوام مثبت نگاه کنم به ماجرا، می تونم بگم که حس سبکی بعد استفراغ واقعا حس خوبیه! تا این حد مثبت اندیش تا این حد گل...

گردو و کنجد...
ما را در سایت گردو و کنجد دنبال می کنید

برچسب : ما رکورد زدیم,رینگ تون ما رکورد زدیم,دانلود ما رکورد زدیم,دانلود کلیپ ما رکورد زدیم,کلیپ ما رکورد زدیم,کلیپ, ای ما رکورد زدیم, نویسنده : caroosakekooki9 بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 10 آبان 1395 ساعت: 19:31

این روزها و شب ها حال و روز جسمی و روحی بسیار نابسامانی دارم. امشب به حدی دچار استیصال شدم که یک ساعتی هم نشستم و بی صدا طوری که همسرم بیدار نشه گریه کردم. که خب نه تنها فایده ای نداشت بلکه یه سردرد هم به باقی دردهام اضافه شد.  تقریبا هر روز دو سه بار بالا می آرم، بعد استفراغ حسابی معده و مری م می سوزه و ترش می کنم. اگر غذا بخورم بالا می آرم و اگر نخورم به شدت دچار ضعف و گرسنگی می شم طوری که گاهی باز از شدت گرسنگی حالم بد می شه!  به خاطر این که هنوز تو هفته های اول بارداری هستم می ترسم از داروهای ضد تهوع استفاده کنم. و به خاطر حال خرابم و این که می ترسم بیرون از گردو و کنجد...ادامه مطلب
ما را در سایت گردو و کنجد دنبال می کنید

برچسب : حال خراب است,حال خراب است گر حرام است,حال من خراب است,استاتوس حال خراب,حال دلم خراب است,حال سلمان خراب است,حال آبدانان بدجوری خراب است,حال من خیلی خوب خراب است,حال من بی تو خراب است, نویسنده : caroosakekooki9 بازدید : 16 تاريخ : دوشنبه 10 آبان 1395 ساعت: 19:31

کوچولوی بندانگشتی من!!!

شنیدن صدای قلب کوچولوت زیباترین و فرح بخش ترین موسیقی ای بود که تا به حال این گوش ها شنیدن! کاش انقدر یه هویی و اورژانسی نبود! کاش بابات هم کنارم بود و می شنید که انقدر منو بازخواست نکنه که چرا فیلم نگرفتی؟ چرا صداشو ضبط نکردی! من انقدر هول شده بودم که هیچی یادم نموند. فقط چشمام پر اشک شد و آقای دکتر خندید و گفت صدای قلب بچه ت رو شنیدی؟؟ از این بهتر نمی شه

گردو و کنجد...
ما را در سایت گردو و کنجد دنبال می کنید

برچسب : بند انگشتی,بند انگشتی به انگلیسی,بندانگشتی ها,انگشتر بند انگشتی,قصه بندانگشتی,انسانهای بندانگشتی,تصاویر بندانگشتی,گوشی بندانگشتی, نویسنده : caroosakekooki9 بازدید : 21 تاريخ : جمعه 7 آبان 1395 ساعت: 18:05

من ریخته ام در رگ تو شیره ی جان

هی چرخ بزن در من و دل رابتکان

این همنفسی چه حس و حالی دارد

در پیکر من دو قلب دارد ضربان




دلم برای مادرم به شدت تنگ شده

گردو و کنجد...
ما را در سایت گردو و کنجد دنبال می کنید

برچسب : مادر,مادر قلب اتمی,مادرم,مادر ترزا,مادربزرگ,مادر زن,مادريت انك اناني,مادر من مادر من,مادرانه,مادر شعر, نویسنده : caroosakekooki9 بازدید : 10 تاريخ : جمعه 7 آبان 1395 ساعت: 18:04

بعد از یک سال ترک وبلاگ نویسی امروز تصمیم گرفتم دوباره بنویسم. از اونجایی که از سال 85 تا همین پارسال قبل از قاطی کردن بلاگفا، اونجا می نوشتم جهت بستن راه تکرار بر خطر تصمیم گرفتم بیام و در بلاگ ادامه ی چرت و پرت هام رو بنویسم. باشد که مقبول افتد...


فعلا همین


گردو و کنجد...
ما را در سایت گردو و کنجد دنبال می کنید

برچسب : شروع,شروع سریال ماه پیکر,شروع دوباره,شروع لیگ برتر,شروع المپیک,شروع فصل سوم گوزل,شروع لالیگا,شروع جنگ جهانی اول,شروع بازی پوکمون,شروع بدنسازی, نویسنده : caroosakekooki9 بازدید : 16 تاريخ : چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت: 16:34

خب باید بگم که من این وبلاگ رو ساختم و مثل وبلاگ سابقم ولش کردم به امون خدا. در کل یادم رفته بود وبلاگ جدید ساختم(امان از این فشار زندگی) تا امروز که خیلی یه هویی یادم افتاد بیام و یه چیزایی بنویسم. چند روز بعد ساختن وبلاگ به همراه همسرم که برای یک سفر کاری راهی شیراز بود به شیراز رفتم و چند هفته ای مهمون پدر و مادر بودم. همیشه وقتی با همسر جان می رفتیم شیراز بعد یک هفته که کاراش تموم می شد باهاش برمی گشتم تهران اما این بار با اصرار فراوان خودش تصمیم گرفتم که یکی دو هفته ای بیشتر بمونم. روزهای خوبی بود اما خوب نموند. از اونجایی که سفر با قطار رو هم دوست دارم گردو و کنجد...ادامه مطلب
ما را در سایت گردو و کنجد دنبال می کنید

برچسب : شوک,شوکر,شوکران,شوک تیوب,شوکا,شوکت علی صبور,شوکت,شوکران اوالی,شو کردی,شوکر برقی, نویسنده : caroosakekooki9 بازدید : 24 تاريخ : چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت: 16:34